۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۴ ، ۲۳:۵۸
آن روز
یک روز بعد از رفتن آخرین نفر، جلال و عظمت واقعی را به معنی واقعی کلمه خواهی دانست. روزی که هرچند پایت به تنت یاری نمیکند، اما سرشار از شعف میشوی. عجیب عظمتی دارد این تنهایی. احساس سرخوشی تهوع آوری به همراه دارد که گویی در مرگ زیستن. هم شادی و هم اندوهگین. جز تجربه ی این حالت هر وصفی بر قامتش کوتاهی میکند.
۰۳ فروردين ۱۴۰۴ ، ۰۲:۱۲
گاه
گاه به خود، مسیر و حتی نفس هایم شک می کنم.
که ای بینوا، این همه غوغا برای چیست؟
بسیار اند قدم هایی که برنداشتیم، تا مبادا کفش هایمان گِلی شود. افسوس که لذت زندگی در خنده به کفش گِلی بود.
حال اینکه تا خودِ آسمان هفتم می توان رفت با قدم هایی که بیهوده برداشتیم برای هیچ و پوچ.
۱۱ اسفند ۱۴۰۳ ، ۲۰:۳۳
امروز
از عجایب بشر امروزی همین بس که گاهی دمخور فلسفه ی فروید است و گاه ماوا گرفته به خواجه عبدالله انصاری. زیستن به معنای صرف و مطلقِ زیستن، امروز هنری ناب و گوهری قیمتی است.
دستهبندی
-
دلنوشته
(۲)